حکم آزاد
حقوق و دادگستری و عدالت
سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:عید, :: 8:18 :: نويسنده : مهران پورباقر مهنه

جملات طنزگونه

بابام سوزن رو گذاشته رو دسته مبل افتاده گم شده همه بسیج شدیم دنبالش می گردیم.
اومده صحنه رو بازسازی میکنه یه سوزن دیگه میزاره میندازه ببینه کجا می افته
هیچی دیگه الان همه داریم دنبال دو تا سوزن می گردیم
 

اصـولن دعوت مهمون برای مـا حکم میزبانی بازی های المپیک رو داره
کـل زیر سـاخـت هـای خـونمـون دچـار پیشـرفـت هـای چشمگیـری میشـه


ﺩﯾﺪﯾﻦ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻤﺎ پسره ﻧﺼﻔﻪ ﺷﺐ ﻣﯿﺮﻩ ﻟﺐ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﻌﺪ ﯾﻪ دختره ﻣﯿﺮﻩ ﮐﻨﺎﺭﺵ…؟!
اینا همش ﭼﺮﺗﻪ …
ﻣﻦ ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺭﻓﺘﻢ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﺳﮓ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ ﮐﺮﺩﻥ


یک سال پولامو جمع کردم باهاش ماشین بخرم الان میتونم باهاش ۳ تا سطل ماست سون بخرم!

 

یکی ﺍﺯ ﺩﻻﯾﻠﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ
ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﻌﺪﺵ ﺍﺯﻡ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ
 




میگن سوالای تستی تو بهشت، همشون گزینه ی «نمیدانم» هم دارن
 


بعضی ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﮐﻨﻦ
ﻭﻟﯽ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺻﻮﺭﺗﺸﻮﻥ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸﻪ
 


وقت خود را چگونه صرف میکنید؟
وقتم وقتی وقت
وقتیم وقتید وقتند
 

خیر سرمون رفتیم شمع روشن کردیم حاجت بگیریم
یه زنه هم اومد شمعشو پیش شمعای من روشن کرد
بعد شمعش افتاد رو شمعای من حاجتا قاطی شد الان حالت تهوع بهم دست داده

 

من بچه بودم یه بار به بابام گفتم این هندونه مو دارا (نارگیل) چه مزه ای هستن؟
بابام نشست گریه کرد 


من یه بار تو اینترنت داشتم میگشتم
بابام اومد پشت سرم مجبور شدم کل Help ویندوز رو بخونم
اگه بدونید چه قابلیت هایی که نداره این ویندوز
 



یعنی حجم فکری که قبل خواب تو کله من میاد
اگه وسط روز میومد روزی ۲ یا شاید ۳ تا اختراع رو تو کارنامم داشتم
 

یعنی اینقدر که واسه اینترنت شبانه رایگان شب زنده داری کردم
اگه واسه نماز شب ، شب زنده داری میکردم الان یه سرور اینترنت مفتی تو بهشت داشتم


زنه از کوبا تا فلوریدا صد مایل شنا کرده
که پیام صلح و دوستى رو به جهانیان برسونه
بعد من چون کنترل دور بود ازم دیشب با تلوزیون روشن خوابیدم


این خارجیا یه قاشق شکر میریزن تو قهوه بعد نیم دور میچرخونن میذارن کنار یعنی که چی؟
ایرونیا صبحا نیم ساعت فقط هم میزنن، بازم وجدانشون راضی نمیشه



اینایی که صب ساعت ۵ پا میشن میرن میدوئن
بعد میان دوش میگیرن بعد صبحانه میخورن میرن سرکار
فتوشاپن !؟
 

وسایل لازم برای مسافرت :
دخترا : کیف ، مانتو ، شلوار ، شال
روسری در رنگهای مختلف
بدلیجات ، ساپورت ، کفش ، صندل ، لوازم آرایش
پسرا:
دمپایی ، شلوارک
قلیـــــــــــــــــــــــون


دقت کردید !؟
شلوارک موجود بلاتکلیفیه
نه از راحتى شو-رت بهره اى برده نه از وقار شلوار !



امروز دست خط خودمو بردم دارو خونه …
بهم دارو داد !


تو ذهن شما هم
ابوریحان بیرونی و بوعلی سینا و سعدی و زکریای رازی و خیام و باباطاهر قیافه هاشون یکیه


ﻣﻦ ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﻓﺎﻣﯿﻞ ﻣﯿﮕﻔﺘﻦﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﻓﺘﯽ
ﺍﻣﺎ ﺍﻻﻥ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻡ ، ﻫﯿﭽﮑﺪﻭﻡ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ ﺣﺮﻓﯽ ﮐﻪ ﺯﺩﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﻥ!
ﻭ ﻣﺮﺗﺒﺎ ﻣﯿﭙﺮﺳﻦ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮐﯽ ﺭﻓﺘﯽ !؟



ﺁﻗﺎﻫﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼپسرش، ﺍﺯﺵ پرسيدند ﺁﻗﺎﯼ ﺩﺍﻣﺎﺩ ﭼﮑﺎﺭﻧﺪ ؟
ﮔﻔﺖ ﺩيپلوماته ،ﺍﺯ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﭙﻠﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﺎﺕ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﻪ !!



خدایا ، اول انقلاب و بعد جنگ رو که تجربه کردیم ، گرونی و تحریم و اینا که بجای خودش ، سیل و زلزله هم که دیگه شده سوژه دوستان ، قربونت این آخر عمری آتشفشان تفتان و دماوند رو هم فعال کن که همه مصیبت ها رو یه جا توی یه پکیج بنام "زندگی" تجربه کرده باشیم
 

امروز تو مترو بودم داشتم عکسای گوشیمو میدیدم رفتم رو عکس بعدی یارو پغل دستیه میگه بزن عکس قبلیو من کامل ندیدم....
 


دختره به دوست پسرش میگه : میخوای جایی که آمپول زدم بهت نشون بدم ؟؟!!
پسره با خوشحالی میگه آره! دختره میگه : ساختمان روبرویی طبقه چهارم

 

پشه‌ی بیشعور!
حداقل می‌خوای نیش بزنی یه جایی رو نیش بزن که ما بتونیم بخارونیم!!
آخه بین دو تا انگشت کوچیکای پا، جای نیش زدنه؟
اصن اونجا خونی داره که میری نیش میزنی؟!!!
!!!!


پشتکار رو از اون ساعتِ زنگداری یاد بگیرکه تا دهنتو سرویس نکنه، صداش قطع نمیشه



نهایت برنامه ریزی و دوراندیشی ای که والدین عزیز در دهه شصت واسه آینده بچه هاشون داشتن این بوده که:
چه جوری بچه شون نیمه ی اول سال به دنیا بیاد، اول مهر هفت سالگیش بتونه بره مدرسه؛ یه وقت عمرش به بطالت نگذره! :)
 

پسر خالم رتبه کنکورش اومده باباش با خنده میگه :ماشالا ماشالا ، فقط چند رقم مونده بود پوز اختلاس بزرگ رو بزنه... :)


دقت کردین تو ایران فقط وقتی آرایشِ عروس رو قبول دارن که دیگه حتّی مادرش هم نشناسدش ؟؟؟!


انگار 90% از خستگی آدم تو جورابشه !
این جورابو که در میاری کلی راحت میشی ..!


داشتیم با مامانم تو پاساژ راه میرفتیم یهو مامانم هلم داد داشتم با مخ میخوردم زمین!!!! میگم چرا اینجوری می کنی؟؟؟؟ میگه قوز نکن!!


زن پالتو پوست گرون قیمتی که تازه اون روز صبح از فروشگاه خریده بود رو پوشیده بود و مشغول تماشای خودش تو آینه بود، دختر نوجوان که تازه از مدرسه برگشته بود نگاهی به مادرش انداخت و با خشم گفت :
مامان میدونی به خاطر اینکه تو بتونی این پالتو پوست رو بپوشی و باهاش به دیگران فخر بفروشی یه حیوون معصوم و بی دفاع و بدبخت و بیچاره چه زجری رو متحمل شده ؟
مادر نگاهی خونسردانه به دخترش کرد و گفت :
خجالت بکش ، این حرفها چیه پشت سر بابات میگی!!!

 
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 14 صفحه بعد
پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 41
بازدید ماه : 17
بازدید کل : 2582
تعداد مطالب : 133
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1


solid rgb(0, 0, 0); text-align: center; color: rgb(255, 255, 255);">ح
خدذ
رزژ
سشص
ضطظ
عغف
قکگ
لمن
وهی
="حقوقدانان جوان ایران">
استخاره آنلاین با قرآن کریم